ستیلاستیلا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

♥ هر دم و بازدم من♥

ستیلا به معنی پاکدامن و بانوی بزرگوار یکی از القاب حضرت مریم سلام الله علیها می باشد

تو ...

سلام دختر زیبای من.تنها بهونه ی من برای زندگی... عسل مامان ،تا دلت بخواد شیطون بلا شدی گلم.همی نکه می گیم بریم آب بازی بدو بدو میری دم در حمام و هی میکوبی به در و می گی آب بادی آب بادی !! تازه !!روی زمین جا نیست تو بشینی و بازی کنی ،می ری روی میز عسلی میشینی و صدا می کنی ماما جی ! ماماجی ،یعنی مامان جون منو نگاه کن!!!یه وقتایی هم که نگاهت نمی کنم با صدای بلند داد میزنی مامی!!!ایناااا!!! از دست تو جای دستمال کاغذی و سطل آشغالشو گذاشتم بالای میز عسلی اما الان دیگه جای اون هم امن نیست چون می ری بالای میز و دستمال بر می داری و می گی بیا !!من نمی فهمم چرا اینقدر دستمال کاغذی برای بچه ها جذابیت داره!!! هر وقت غذا می خوری و دستا...
31 تير 1392

من وتو

سلام عزیز دلم.حالت خوبه گل نازم؟ تازگیها شیطون بلا شدی قند عسلم.الن هم دقیقا نشستی جلوی مانتیور و نمیزاری من ببینمنش.آهنگ گذاشتم و داری می رقصی!!!قربونت بشم من الهی. حرفهایی که می زنی: یه چیزی رو که می خوای بدی دستم یا یه چیزی رو می خوای می گی مامانی اینا. به هاپو می گی هاپی! نی نی رو می گی نی نی.و هروقت که تولویزیون داره بچه ها رو نشون می ده تند تند میای جلوش وای می ایستی با انگشتای کوچولوت اشاره می کنی می گی نی نی. ..نی نی! ماهواره یه فیلم نشون میده به اسم از بوسه تا عشق،به محض شنیدن صدای آهنگش تو هم قشنگ همون آوا رو تکرار می کنی.اون لحظه واقعا خوردنی می شی چون خیلی قشنگ حس می گیری عزیزم. امروز روزه گرفتم.خدا ر...
26 تير 1392

بیادت هستیم علی

سلام. خواب بودم ،یهو اون لحظه ای جلوی چشمم مجسم شد که پرستار ها یکی یکی از اتاق احیا بیرون میومدند و سرشون رو تکون می دادند.همون لحظه ای که همه رو ول کردم و بدو بدو رفتم تو اتاق که علی رو ببینم اما بیدار نشده بود...دراز کشیده بود...بی خیال دنیا شده بود.صداش کردم ...عی علی بیدار شو...اما رفته بود... سال ٩١ خیلی بد بود... امسال دومین ماه رمضونیه که علی پیش ما نیست.چشیدن مرگ نزدیکان چقدر تلخه.دلم می خواد یه بار دیگه بغلش کنم.یاد اون روزی افتادم که اومده بود خونمون و وقتی کنارش دراز کشیده بودم می خواست بغلم کنه درواقع می خواست شکممو که تو توش بودی بغل کنه،خیلی دوست داشت ببیندت،اما نشد...هرچند دایی علی تورو میبینه اما ما نمیبینیمش. ...
23 تير 1392

سرافون

سلام ناناز من.الان خوابی خدا رو شکر.اما امروز باز بیتابی می کردی.بقول خاله مریم حتما داری دندون در میاری! عصر یه سرافون برات دوختم وقتی تنت کردم اینقدر خوشت اومده بود که دور خودت می چرخیدی و می رقصیدی.الهی مامان فدات شم.وقتی بیدار شدی ازت عکس می گیرم و شب میزارم توی وبلاگت.یه دنیا که کمه ،خیلی دوستت دارم عزیزم.هرکاری کردم خوب نموندی که ازت عکس بگیرم.این بهترین عکس با این لباسته گلم. ...
22 تير 1392

تو چرا نمی خوابی؟؟!

سلام دلبندم.تو چرا دیشب نمی خوابیدی؟؟ دیروز عصر نمی خوابیدی ساعت ٦توی اون گرما گفتم سوار کالسکه ات کنم و ببرمت بیرون بلکه بخوابی،اما نخوابیدی.دیشب هم تا ٣ و نیم شب بیدار بودی.منم هی چرت میزدم و تو بیدارم می کردی!اصلا راحت نبودی!نمی دونم چرا!!! الان خوابیدی عزیزم.ولی من از ٨ صبح بیدارم.خدا کنه امروز سردرد نگیرم. شیطون بلای من! سلام عزیز دلم.اینقدر این روز ها شیطون بلا شدی که آدم می خواد بخوردت!دوتا توپ کوچولو داری که خیلی دوستشون داری.و یه توری توپ هست که همیشه دوست داری توپ کوچولوتو بندازی توش و بعد میری دم در وای می ایستی و بای بای می کنی.هروقت هم که نمی تونی توپتو بندازی توی توریش هی "ا " " ا " می گی!!!قبلا ؟آب رو می گفتی آ،بعد...
16 تير 1392

قربون دست وپای تو...

                                                     شاد شادشادم من   خوشحال خوشحالم من شاد و مهربونم واست آواز می خونم ریزه ریزه ملوسک   داره ده تا عروسک   عروسکای ناز نازی   با دخترم میرن بازی   بوس، بوس، بوس کنیم بچمونو لوس کنیم   بوس کنیم اون لپاشو   بوس کنیم اون پاهاشو رفتیم خونه ی آرشا سلام عزیزم.صبح زیبای تابستونیت به خیر.الان تو خوابیدی ومن دارم این خاطه رو برات می نویسم.دیروز عصر رفتیم خونه ی آرشا.تو هم با اسباب بازیهای آرشا بازی می کردی البته هه رو از تو اتاق میاوردی توی هال و بعدش می رفتی سراغ یکی دیگه!!! آرشا هم که هنوز نمیتونه راه بره نشسته ب...
12 تير 1392

انار مامانی

سلام ستیلای من.دیروز عصر باهم رفتیم پارک.یه ریزه سرسره سوار شدی و بعدش بردمت که تاب سوار بشی و وقتی که نشستی روی تاب مگه پایین میومدی!زیر نور مستقیم خورشید خانوم لپ های تپلیت شده بودند عین انار قرمز.آخ که چقدر دلم مانار خواست!وااااااای بخولمت!؟؟! کلی بازی کردی و بعدش بابایی ازسرکار اومد اونجا دنبالمون و تو هم خودتو لوس کردی و آقای بادکنک فروش رو دیدی و رفتی با توپ و بادکنکاش بازی کردی!بابایی هم دلش نیومد دوباره یه توپ بادی دیگه برات خرید.اینبار توپت سرخ و سفید و آبیه!!! یه خبر خوب!فکر کنم به تازگی چند تا دوست اینترنتی پیدا کنم توی شهرمون!هم توی نی نی های شهر من چند تا گزینه دیدم و هم توی نظراتت پیغام گذاشتند.خوشحالم!امیدوارم دوستای ...
12 تير 1392

واژگان ستیلا

این روز ها شیرین زبونی می کنی .مامانی رو قشنگ می گی.به بابایی می گی باباجی .آب که می خوای قشنگ می گی آب اما قبلا فقط می گفتی آ ! هرکی هرچی ازت می خواد یه نه محکم می گی اما چون بله گفتن بلد نیستی اگه یه چیزی می خوام ازت و میخوای بله بگی سرتو به نشانه ی تاید پایین میاری و میگی نه!!! علاقه ی زیادی به خوندن کتاب داری.منم مدام برات کتاب شعر می گیرم و اول برات می خونم بعد تو کتاب رو میزاری جلوتو با انگشت اشاره ی کوچولوت کتاب رو نشون می دی و یه چیزهایی زیر لب می خونی!آهنگ صدات مثل کتاب خوندن منه برات! راستی وقتی من اسم بابایی می زنم توهم صداش می کنی .البته نه اینکه قشنگ مثل من بگیا نه،آهنگ صدات مثل  منه!یاسین رو آسین م...
10 تير 1392

4دست و پا راه رفتی!

سلام دلبندم.ستیلای من چطوره؟عزیزم دقیقا در شب 13دی ماه وقتی خاله جون و معین و شوهر خاله خونه ی ما بودند تو چهار دست و پا چند گام برداشتی ومن کلی ذوق کردم.فرداش رفتیم شمال و یک هفته خونه ی مادر جون و پدر جون موندیم.دیگه قشنگ چهار دست و پا میری.بعد از یک هفته برگشتیم خونمون.اینجا هوا سردتر از شمال هستش. اینقدر فوزول شدی که نگو....آدم می خواد کبابت کنه و بخوردت!!قبلا مولتی ویتامین و قطره ی آهن رو راحت می خوردی اما الان تا قطره چکان رو میارم سمت لبت همچین سفت می کنی لبای کوچولوتو و سرتو این طرف و اونطرف می چرخونی که آدم از کارت خنده اش می گیره اما بااین حال می خوریشون.خانوووووووووووومی عزیزم. مامانی یه اشتباهی کردم ستیلا!الان 4ماهه که نبردمت...
4 تير 1392